علی کریمی و دایی اسطورههایم بودند/ مثل طارمی به پول فکر نمیکنم
تاریخ انتشار: ۵ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۰۹۰۲۷۱
به گزارش خبرنگار مهر، علی علیپور بعد از سپری کردن دو فصل در تیم ماریتیمو پرتغال هفته پیش قراردادی را با تیم ژیل ویسنته دیگر تیم پرتغالی امضا کرد تا دوران جدیدی را در فوتبال اروپا آغاز کند. علیپور در دو فصل برای ماریتیمو ۱۰ بار گلزنی کرد و به دلیل آنچه که اختلاف بر سر تمدید قراردادش با این تیم مطرح میشد، در فصل دوم کمتر در ترکیب اصلی ماریتیمو قرار گرفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با این حال مهاجم ایرانی در نقل و انتقالی قابل توجه راهی ژیل ویسنته شد؛ تیمی که فصل بعد در لیگ کنفرانس اروپا هم حضور دارد و علیپور میتواند حضور در این رقابتها را هم تجربه کند.
پیش از این گفته میشد پرسپولیس علاقه مند است تا علیپور را برای فصل بعد به خدمت بگیرد؛ به خصوص که این مهاجم بازیکن آزاد بود و برای پرسپولیس هزینه دریافت رضایتنامه در پی نداشت ولی در نهایت او ترجیح داد در لیگ پرتغال بماند؛ آنهم در شرایطی که اعلام کرده است از ۹ کشور از جمله اسپانیا، روسیه، بلژیک، ترکیه، امارات، قطر و… پیشنهاد داشته است.
علیپور در گفتگویی مفصل با روزنامه «ابولا» به تشریح اهدافش در تیم ژیل ویسنته پرداخت و تاکید کرد که هدفش بازی و قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا است. او همچنین اظهار امیدواری کرد که همراه با طارمی در تیم ملی ایران در جام جهانی قطر بازی و گلزنی کند.
- میخواهم آهسته ولی مستقیم حرکت کنم
- مثل طارمی هستم؛ به پول فکر نمیکنم
- رویای من بازی در انگلیس و اسپانیا است
- پیشنهاد خوبی از چین داشتم و از نظر مالی ضرر کردم
- به واسطه جانواریو و ادینیو تیم ژیل ویسنته را میشناختم
- تمام بازیهای پرتغال را تماشا میکردم
- هافبکهای ژیل ویسنته را دوست داشتم
- با سرمربی تیم صحبت نکردهام
- میتوانم برای همیشه در پرتغال زندگی کنم
- دو گلم برای ماریتیمو حیاتی بود
- بازی کنار طارمی راحت است
- منتظر بازگشت به تیم ملی ایران هستم
- حرکات طارمی را ۵ ثانیه قبل می بینم
- میخواهم ژیل ویسنته را به خانههای مردم ایران ببرم
- دایی، کریمی و رونالدو اسطورههای من بودند
- گل زدن خودم و طارمی را در جام جهانی می بینم
مشروح این گفتگو در ادامه میآید:
* اهمیت انتقال از ماریتیمو به ژیل ویسنته را چگونه ارزیابی میکنید و چه انتظاراتی از باشگاه جدید دارید؟
- من به اهدافم در ماریتیمو رسیدم. باید یک قدم جلو میرفتم تا قویتر بشوم. به این نتیجه رسیدم که حضور در تیمی با رنکینگ بهتر که در اروپا بازی کند برای من مهم است. میخواهم شرایط و پتانسیلم را ثابت کنم. میخواهم به ژیل ویسنته کمک کنم و امتیازاتی را برای باشگاه در اروپا به ارمغان بیاورم. من به دنبال موفقیت و رسیدن به سطوح بالاتر هستم. مشتاقانه منتظر بازی در لیگ قهرمانان هستم.
* با توجه به پیشنهاداتی که داشتید چرا ژیل ویسنته را انتخاب کردید؟
- ژیل ویسنته نسبت به همه پیشنهاداتی که از قطر، امارات، چین، کویت، ترکیه، بلژیک، لهستان، روسیه و حتی اسپانیا داشتم بهترین انتخاب برای من بود.
* حضورتان در ماریتیمو را چطور ارزیابی میکنید؟
- از ماریتیمو برای دو فصل خوبی که آنجا داشتم تشکر میکنم. آنها برای من یک خانواده بودند. باشگاه دری به فوتبال اروپا بود اما حضور در آنجا بسیار سخت بود. من باید فوتبال پرتغال را درک میکردم و فقط در فصل دوم به خوبی سازگار و هماهنگ شدم. اکنون احساس میکنم برای چالشهای بیشتر آماده هستم و خود را فردی می بینم که میتواند به بالاترین سطح برود و در تیمهای بهتر و معتبرترین مسابقات عملکرد بهتری داشته باشد.
* با این همه پیشنهاد و درخواست از کشورهای دیگر، آیا پرتغال شرایطی را دارد که به ابعاد بزرگتری از کار شما کمک کند؟
- فوتبال پرتغال سطح بسیار بالایی دارد و در جهان بسیار شناخته شده است. من اهداف بسیار تعریف شدهای دارم، میخواهم آهسته اما مستقیم حرکت کنم. خیلی به پول فکر نمیکنم؛ کمی شبیه طارمی. دنبال بازی در لیگ قهرمانان یا تجربه حضور در اسپانیا و انگلیس هستم. این هدف من و رویای من است. وقتی به ماریتیمو آمدم از نظر مالی ضرر کردم چون پیشنهادات خیلی خوبی از چین داشتم. اما بازی در لیگ پرتغال به خاطر ویترینی که دارد مهم بود.
پرتغال از نظر فرهنگی و آب و هوایی هم به ایران نزدیک است. حتی اینجا با مردم احساس راحتی دارم. هدف من حضور در جمع ۶ تیم برتر پرتغال بود. همه گزینهها را با مدیر برنامه ام در میان گذاشتم و به این نتیجه رسیدیم که ژیل ویسنته بهترین گزینه است. توجه داشته باشید از قبل ژیل ویسنته را میشناختم، زیرا فابیو جانواریو و ادینیو در آنجا بازی میکردند و آنها در ایران بسیار موفق بودند. (جانواریو در استقلال و ادینیو در تراکتور و مس کرمان بازی کرده بودند)
مصاحبه علیپور در روزنامه ابولا* ژیل ویسنته را برای کاری که در فصل گذشته انجام داد، برای فوتبالی که بازی کرد و بسیاری از مردم آن را یکی از بهترین تیمهای پرتغال میدانستند، چگونه میبینید؟ شما به عنوان حریف هم چنین برداشتی داشتید؟
- من تمام بازیهای پرتغال را دیدم. هیچ مسابقهای نبود که از دست بدهم. اگر دو بازی همزمان بود، ترتیبی میدادم که بعداً یکی را ببینم. میخواستم بازیکنان و تیمها را بشناسم و بهترین راه را برای سازگاری با هر بازی بدانم. من همیشه بازیهای ژیل ویسنته را تماشا میکردم و هافبکهایش را خیلی دوست داشتم. آنها در حمایت از مهاجمان بسیار باهوش و بسیار تکنیکی بودند. آنها توپ را تا نزدیک محوطه حریف حمل میکردند و پاس گل میدادند.
کار تیمی در ژیل ویسنته بسیار منسجم بود. آنها همیشه بسیار منظم بودند. با تماشای ژیل، هیچوقت احساس نکردم که قرار است بازی را ببازند. همیشه اینطور به نظر میرسیدند که تا آخر میجنگند و بازیها را میبرند. مشخص بود که برنامه و تاکتیکی برای پیروزی وجود دارد. مربی و آنالیزورهای ژیل ویسنته نشان دادند که بسیار توانمند هستند و میتوانند برنامههای حریف را به خوبی بخوانند. من استادیوم و چمنی که روی آن بازی میکردند را هم دوست داشتم.
* از نقش ریکاردو سوارس سرمربی تیم در جذب شما مطلع هستید؟ آیا در مورد آنچه او از شما انتظار دارد صحبت کردهاید؟
- من برای همه مربیان احترام زیادی قائلم. پرتغال تعدادی از بهترین مربیان جهان را دارد. همه بازیکنان خوب به دنبال مربیان خوب هستند، زیرا از این طریق میتوانند مکمل یکدیگر باشند. من بازیهای ژیل ویسنته را تماشا کردم و همانطور که گفتم احساس کردم مربی چطور تیم را به شکل مثبتی کنترل و با بازیکنان ارتباط برقرار میکند. هر بار که بازیها را تماشا میکردم، تیم سرحال، پرانرژی و با استراتژی بازی میکرد. این چیزها از مربی میآید. اما ما مستقیم صحبت نکردیم من مفتخرم که بخشی از تیم و ایدههای این مربی هستم. او یک مربی بزرگ است.
* آیا حضورت در فوتبال پرتغال تاریخ انقضا دارد؟
- هدف اصلی بازی و قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا است. نمی دانم چند سال طول میکشد. اگر بتوانم این شانس را در باشگاهی در پرتغال داشته باشم، عضوی از تیمی باشم که در این رقابتها شرکت میکند و این باعث شود به تحقق رویایم ایمان داشته باشم، میتوانم سالها در اینجا بمانم. اما نمی دانم! من فقط می دانم که زندگی در پرتغال کاری است که میتوانم برای همیشه انجام دهم زیرا عاشق این کشور و مردمش هستم.
* ما از علیپور طی دو فصل حضور در ماریتیمو ۱۰ گل دیدیم. آیا برای فصل اول در بارسلوس (شهری که ژیل ویسنته در آن قرار دارد) گل زدن در کار خواهد بود؟
- فوتبال آسان نیست. وقتی به پرتغال آمدم برای اولین بار کشورم را ترک میکردم. بدترین زمان خود را در سال اول، دور از خانه، در تلاش برای سازگاری و در مواجهه با سناریویی مانند کووید - ۱۹ پشت سر گذاشتم. سخت بود. مادیرا (جزیرهای که تیم ماریتیمو در آن است) زیباست اما من آن را با همه چیز بسته یافتم. من خانواده بزرگی دارم، ما همیشه با هم بودیم، من از یک شهر بزرگ آمدهام، من عاشق مکانهای شلوغ بودم. این چیزی بود که من را زنده میکرد و به من انرژی میداد. در مادیرا فقط در هتل بودم. زبان انگلیسی زیادی بلد نبودم که مانع ارتباط گیری ام میشد. سازگاری و همچنین درک ذهنیت مربیان اینجا زمان برد. با این وجود، در فصل اول به ماریتیمو کمک کردم تا در لیگ بماند. من در دو پیروزی ۱ بر صفر ماریتیمو گلزنی کردم. هر دو در هفتههای پایانی و خیلی مهم بود. این طبیعی نیست که یک مهاجم فقط دو گل بزند، اما آنها برای من حیاتی بودند. در سال دوم، عملکردم خیلی بهتر شد و هشت گل زدم، پنالتی گرفتم و پاس گل دادم.
گام به گام انتظار من این است که گلهای بیشتری بزنم و نتایج را بهتر کنم. این ذهنیت من را به ژیل ویسنته رساند. باشگاه در این فصل چیزهای بیشتری میخواهد، به خصوص اینکه آنها در مسابقات بیشتری حضور دارند. برای ما مهم است که در بازیهای اروپا (لیگ کنفرانس اروپا) پیروز شویم و به جلو برویم. من به اعداد و آمار فکر نمیکنم، این مرا محدود میکند. زندگی من فقط گل زدن نیست. اگر بازیکنی در موقعیت بهتری باشد به او پاس میدهم. پاس گل مثل گلزنی است. من برای تیم بازی میکنم نه برای خودم.
* با بازی کردن در پرتغال با مهدی طارمی، یکی از بزرگترین ستارههای فوتبال در سال منتهی به جام جهانی آیا هنوز شانسی برای بازی در کنار او در جام جهانی خواهید داشت؟
- من مشتاقانه منتظر شانس بازگشت به تیم ملی هستم. رویای هر بازیکنی بازی برای کشورش در جام جهانی است. در طول این سالها من بهترین تلاشم را کردهام. سخت کار کردهام تا لایق این باشم. با طارمی سه سال در پرسپولیس بازی کردم. در لیگ قهرمانان آسیا بازی کردیم، جام بردیم و گلها و پاس گلهای زیادی از یکی به دیگری داده شد. بازی با طارمی راحت است. من میتوانم حرکات مهدی را پنج ثانیه قبل از حرکت ببینم. او هم در کنار من همینطور است. امیدوارم بتوانم در بازیهای دوستانه حضور داشته باشم و سپس در ترکیب تیم ملی ایران در قطر قرار بگیرم. گلزنی خودم و طارمی را در جام جهانی می بینم. اما من نمیتوانم بازیکن انتخاب کنم. این به مربی بستگی دارد. همه ما سرباز تیم خواهیم بود و از مربی پیروی میکنیم.
شادی گل علیپور و طارمی در پرسپولیس* شروع خوب با ژیل ویسنته در فصل آینده میتواند کمک زیادی به حضورتان در تیم ایران کند؟
- صد درصد موافقم. من باید هر روز بهتر باشم. با بازی در ژیل ویسنته این شانس را دارم که قبل از جام جهانی، در لیگ اروپا بازی کنم. این یک چالش بزرگ دیگر است و من را برای حضور در جدی ترین رقابت روی کره زمین مشتاق تر میکند. تمرینات و بازیهای بیشتری خواهیم داشت. این مسیر رقابتی بیشتری میدهد و من را آمادهتر میکند. امیدوارم بتوانم آن را انجام دهم.
* درباره طارمی؛ بازیکنی مثل او چطور برای کسانی که قصد دارند مسیر او را در فوتبال اروپا دنبال کنند الهام بخش است؟
- من و طارمی مدیر برنامه مشترکی داریم که با فوتبال پرتغال آشنایی زیادی دارد. او با من در مورد پرتغال صحبت کرد، پیشنهادهای بسیار بهتری به من داد اما ما فهمیدیم که بهتر است از اینجا شروع کنیم. هدف من موفقیت بین المللی است. این چشم انداز من به عنوان یک کودک است. دیدم که طارمی در تیم ریو آوه چه کرد. انتقال او را به پورتو دیدم. با او صحبت کردم و راهنمایی خواستم. اینگونه به ماریتیمو رسیدم. طارمی بازیکن بزرگ و سخت کوشی است. او هنوز هم میتواند کارهای بیشتری انجام بدهد. دیدن طارمی در فرم عالی در پرتغال باعث خوشحالی و افتخار من است. او دوست خوبی است که در صدر رنکینگ قرار دارد.
* و آیا قهرمانی طارمی با پورتو برای ایران افتخار است؟
- من برای او خیلی خوشحالم. برای ایران مهم است که بازیکنی داشته باشد که گل میزند و پاس گل میدهد که مثل هیچکس دیگری در باشگاه نیست و حالا قهرمان پرتغال شده است. او در تاریخ خواهد ماند و مورد تحسین بسیاری از مربیان قرار خواهد گرفت. ایرانیها همیشه در مورد تیمهای بزرگ پرتغال صحبت میکنند، اعم از پورتو، بنفیکا، اسپورتینگ و همچنین براگا. هدف من آوردن ژیل ویسنته به خانههای ایران است.
* و به عنوان سئوال پایانی؛ در کنار تمجید طارمی، بتها و اسطورههای علیپور در فوتبال چه کسانی هستند؟
- در کشورم علی دایی و علی کریمی. اما من از کودکی طرفدار بی قید و شرط کریستیانو رونالدو بودم. همیشه او را دنبال میکردم و پیراهن شماره ۷ او در منچستریونایتد را از همان ابتدا در اتاقم میپوشیدم. علاوه بر این، عکسهای زیادی از او در اتاقم بود.
کد خبر 5499372 مرتضی احمدیمنبع: مهر
کلیدواژه: علی علیپور پرتغال مهدی طارمی تیم فوتبال ژیل ویسنته تیم ماریتیمو پرتغال تیم فوتبال پورتو تیم ملی فوتبال ایران فوتبال لیگ برتر فوتبال ایران تیم فوتبال پرسپولیس تیم فوتبال استقلال تهران تیم ملی فوتبال ایران کمیته ملی المپیک مهدی طارمی تیم فوتبال امید ایران کشتی فرنگی فوتسال پرتغال تیم فوتبال تراکتور تیم فوتبال پورتو اردوی تدارکاتی لیگ قهرمانان ژیل ویسنته فوتبال پرتغال ژیل ویسنته جام جهانی فکر نمی کنم پاس گل برای من بازی ها تیم ملی تیم ها دو فصل هدف من
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۹۰۲۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عاشق دوآتشه استقلال؛ التماس میکردم دستانم را قطع نکنند!
هوادار استقلال که این روزها عکسش در فضای مجازی وایرال شده است گفت: برای شهادت حضرت فاطمه (س) از تیر چراغ برق بالا رفته بودم که پرچم سیاه عزاداری نصب کنم، ناگهان من را برق گرفت و پزشکان گفتند که برای زندهماندن چارهای جز قطع کردن دو دستم ندارند.
به گزارش همشهری آنلاین، اگر اهل فضای مجازی و فوتبالی باشید حتما این روزها تصویر هوادار استقلال را که بدون دست با لباس آبی بر روی سکوهای ورزشگاه آزادی در حال تشویق تیم محبوب خود است را زیاد دیدهاید، هواداری که رسول ملایی نام دارد. این عکس به سرعت در فضای مجازی وایرال شد و واکنش جواد نکونام و بازیکنان این تیم را به همراه داشت، آنها از داشتن هواداری، چون رسول به خود بالیدند و با انتشار چهرهاش در صفحات شخصیشان نوشتند: به عشق شما میجنگیم ...
ملایی نمونه بارز هوادار متعصبی است که تمام آرزو و رویاهایش را از بام تا شام در رنگ آبی و مستطیل سبز جستجو میکند. هواداری که در دنیای مادی با معلولیت دست و پنجه نرم میکند، اما در دنیای واقعی این روزها گرمابخش دلهای استقلالیها است و آنها دستانشان را به دور غیرت و تعصب او قلاب میکنند تا حلقه تعصبشان شکل بگیرد.
پیدا کردن رسول ملایی آسان نبود، اما هر طور بود او را پیدا کردیم و دقایقی با وی همکلام شدیم، او برایمان از روزی حرف زد که برای نصب پرچم شهادت حضرت فاطمه (س) از تیر چراغ برق بالا رفت، اما برق او را گرفت و زنده ماند. از روزهایی حرف زد که التماس میکرد تا دستانش را قطع نکنند، اما خوابی دید که او را به آدم دیگری تبدیل کرد، برایمان تعریف کرد چقدر عاشق استقلال است و این تیم برایش از هر چیز و کَس دیگری در دنیا بیشتر اهمیت دارد.
بعد از بازی استقلال و شمس آذر عکس تو در فضای مجازی وایرال شد. عکسی که همه استقلالیها را تحت تاثیر قرار داد، فکرش را میکردی تمام صفحات استقلالی عکست را منتشر کنند.
یک اتفاق جذاب و شیرین برایم بود، اتفاق که حسابی از آن شگفت زده و خوشحال شدم، البته اگر بخواهم حقیقت را بر زبان بیاورم، وقتی برای تماشای بازی استقلال و شمس آذر قزوین به استادیم آزادی رفتم میدانستم این اتفاق خواهد افتاد و عکسهای من منتشر خواهد شد، اما صادقانه میگویم اینکه تمام صفحات و کانالهای هواداری استقلال عکسم را منتشر کنند و یا جواد نکونام و دیگر بازیکنان تیم استقلال عکسم را در صفحه شخصیشان بگذارند و بنویسند به عشق شما میجنگیم برایم باور کردنی نبود، احساس غرور کردم، احساس عاشقی که به معشوق خود رسیده است، وقتی مدام در اینستاگرام صفحات را دنبال میکردم و عکس خودم را میدیدم اشک ریختم، اشک شوق ...
برای اولین بار به ورزشگاه میرفتی؟
چطور؟
به این خاطر که اگر باز هم به ورزشگاه رفته بودی خیلی زودتر از اینها عکسی از تو بیرون آمده بود.
سالها بود به ورزشگاه نرفته بودم. سالها پیش از این به ورزشگاه میرفتم، روزهایی که سالم بودم و دستهایم هنوز قطع نشده بود.
خیلیها فکر میکردند این موضوع به خاطر بیماری مادرزادی باشد.
نه، تا همین هفت، هشت سال قبل دست داشتم، اما یک اتفاق و حادثه باعث شد تا دستهایم قطع شود.
دوست داری درباره اینکه چرا و چه اتفاقی باعث شد تا دستهایت را از دست بدهی حرف بزنیم، البته اگر ناراحت نمیشوی.
نه، اتفاقا خیلی دوست دارم برایتان تعریف کنم، اما پیش از اینکه بخواهم ماجرای قطع شدن دستهایم را تعریف کنم از این بگویم که چرا تصمیم گرفتم روز بازی با شمس آذر قزوین به ورزشگاه بروم.
چرا این تصمیم را گرفتی؟
من استقلالی هستم، عشق به استقلال در تمام بند بند وجودم وجود دارد، با بردهای استقلال میخندم و با شکستهایش اشک میریزم، استقلال شرایط حساسی داشت و دارد. لیگ برتر به اوج حساسیت خود رسیده و در روزهایی از دست دادن امتیاز میتواند سرنوشت قهرمانی استقلال را به خطر بیندازد. تصمیم گرفتم به ورزشگاه آزادی بروم و این پیغام را به مربیان و بازیکنان استقلال بدهم که من و امثال من عاشق شما هستیم، به خاطر ما تلاش کنید، بجنگید و برایمان خاطرههای خوشی را رقم بزنید.
حالا درباره آن اتفاق حرف میزنی، چی شد که دستهایت قطع شد؟
ایام شهادت حضرت فاطمه (س) بود، به این حضرت ارادت خاصی دارم، خیلی وقتها و خیلی جاها به او متوسل شدهام و از این بزرگوار کمک خواستهام، در اردستان (از شهرستانهای استان اصفهان) هر سال مراسم عزاداری برگزار میکنیم، پرچمهای مشکی در کنار مسجد محلمان نصب میکنم، از تیر چراغ برق بالا رفته بودم که پرچم سیاه عزادری نصب کنم که ناگهان مرا برق گرفت، دیگر هیچی یادم نمیآید. بیهوش شدم، مرا از اردستان با آمبولانس به بیمارستانی در استان اصفهان بردند، معجزه شده بود، زنده ماندم، اما روی تخت بیمارستان افتاده بودم و چشمانم هیچ کجا را نمیدید، درد شدیدی داشتم، از شدت درد داد و فریاد میکردم، آمپول میزدند و چند دقیقهای دردم ساکت میشد و دوباره که اثر این آمپولها از بین میرفت درد شروع میشد، خیلی درد داشتم، خیلی، قابل توصیف نیست، باور کنید همین الان که دارم درباره آن روزها با شما حرف میزنم تا مغز استخوانم درد میگیرد، دوست داشتم بمیرم، اما این دردها از بین برود، یادم میآید آمپول زدند و وقتی آرام شدم آقایی من را صدا کرد و گفت آقا رسول میخواهم درباره موضوع مهمی با تو حرف بزنم!
این آقا پزشک معالجت بود؟
بله، چشمانم او را نمیدید، اما گفت آقا رسول من پزشکت هستم، باید با تو حرف بزنم، باید از تو برای عمل جراحی اجازه بگیرم، او را نمیدیدم، اما صدایش میلرزید و با بغض حرف میزد، با لکنت گفت: تمام دستانت عفونت کرده و این عفونت هر لحظه شدت بیشتری به خود میگیرد و ممکن است به نقاط دیگر بدنت سرایت کند، باید دستهایت را قطع کنیم!
راحت قبول کردی؟
نه، داد زدم، گریه کرد، خواهش کردم، التماس کردم، میگفتم این اجازه را به تو نمیدهم، حق ندارید دستهایم را قطع کنید، من دستهایم را لازم دارم. اگر دستهایم قطع شود چه کار کنم؟ دکتر با گریه من گریه کرد و گفت مجبور هستیم، اگر عفونت پیشرفت کند ممکن است اتفاقات بدتری برایت بیفتد، او مرا دلداری میدارد و میگفت پسرم باور کن چاره دیگری نداریم، من حاضر هستم هر کاری کنم تا تو دستهایت قطع نشود، اما مجبور هستم، آزمایش گرفتهام، با خیلی از پزشکان مشورت کردهام، به خدا چاره دیگری نیست، همین که او حرف میزد دردم دوباره شروع شد، از شدت درد ناله کردم، آمپول زدم و وقتی درد به طور موقت از بین رفت دکتر را صدا زدم، به او گفتم اگر دستهایم را قطع کنید دردهایم خوب میشود؟ این دردها امان مرا بریده است، دوست دارم از شدت درد بمیرم؟ دکتر پاسخ داد: چند روز طول میکشد، اما راحت میشوی و دیگر دردی وجود نخواهد داشت، مرا به اتاق عمل بردند، وقتی میخواستند بیهوش کنند دوباره به همان دکتر گفتم یعنی هیچ چارهای نیست؟ قطع کردن دستهایم آخرین راه حل است؟ دکتر باز گریه کرد و گفت، به خدا قسم نه، بدجوری دستانت عفونت کرده است، اگر این کار را نکنیم زنده نمیمانی! مجبورم رسول جان، مجبورم، این کار برای من سختترین کار دنیاست، اما به نفع توست، قبول کن که چاره ندارم.
التماس میکردم دستانم را قطع نکنند | عاشق استقلالم | ماجرای حادثهای که برای هوادار معروف شده آبیها پیش آمد
بعد از دوران نقاهت چه کار کردی، چه کار میکنی، هزینه زندگیات را چطور تامین میکنی؟
چند هفتهای بود که از بیمارستان مرخص شده بودم که در مسجد محلمان همان مسجدی که برق گرفتگی رخ داد حضور داشتم، یک گروه برای ساخت فیلمی آمده بودند، آقایی را دیدم که کارگردان آن مجموعه بود، وقتی مرا دید و ماجرای زندگیام را برایش تعریف کردم موبایلش را از جیبش درآورد و فیلمی را نشانم داد که تحت تاثیرم قرار داد، یک فرد آمریکایی بود که از بدو تولد نه دست داشت و نه پا، اما به خوبی رانندگی میکرد، از من پرسید رانندگی بلد هستی و در جواب گفتم نه، گفت تو که دستهایت از او بزرگتر است چرا نمیخواهی این کار را انجام دهی؟ چرا دوست نداری مثل آدمهای دیگر کارهایت را انجام دهی، عصر همان روز پیش یکی از دوستانم رفتم و به او گفتم میخواهم رانندگی یاد بگیرم! او خندید و گفت رسول این یکی کار را بی خیال شو، تو نمیتوانی، خودم نوکرت هستم و هر وقت هر کجا خواستی بروی میآیم و میبرمت و میآورم، اما مصمم بودم و گفتم خودم باید یاد بگیرم!
یاد گرفتی؟
آره، او وقتی اراده مرا دید تسلیم شد، شبها با هم تمرین رانندگی میرفتیم، چند روز اول من فرمان را میگرفتم و او دنده را عوض میکرد، اما از هفته دوم خودم یاد گرفتم و خیلی راحت فرمان دستم و بود و با دست دیگرم دنده عوض میکردم، گواهینامه گرفتم شاید جالب باشد همسرم اهل مشهد مقدس است و وقتی از اصفهان به آنجا میرویم خودم پشت فرمان مینشینم، اصلا چرا راه دور بروم، وقتی میخواستم به تهران بیایم تا در تمرین استقلال شرکت کنم خودم رانندگی کردم.
نگفتی هزینه زندگیات را چطور تامین میکنی؟
چند سالی تیمداری میکردم، در اردستان تیم داشتم و با فوتبال وقت خودم را میگذراندم، اما دو - سه سالی است که دیگر این کار را انجام نمیدهم و مسافر کشی میکنم.
مسافر کشی؟
آره، برای هزینه زندگی چاره دیگری ندارم، صبح با ماشین از خانه بیرون میآیم و تا عصر مسافر کشی میکنم، خدا را شکر میکنم روزی چند ساعت کار میکنم و نان حلال به خانه میبرم، میخواهم وقتی دخترم بزرگ شد به پدرش افتخار کند که هیچ وقت از جنگیدن با سرنوشت خسته نشد و کم نیاورد کاری نکرد که شرمنده او و مادرش شود.
علاقه به استقلال از چه زمانی وارد زندگی شد؟
از همان دوران کودکی، در خانواده ما همه استقلالی هستند، هم محلیهایم همین طور و من نیز استقلالی شدم، استقلالی شدن و بودن افتخار است. آبی، بهترین و زیباترین رنگ دنیاست و عاشق استقلال هستم، استقلال را از همه کس و همه چیز بعد از خانوادهام بیشتر دوست دارم، همسرم فوتبالی نبود، اما از وقتی با من ازدواج کرد و متوجه شد چقدر به این تیم علاقه دارم و هنگامی که تیم محبوبم شکست میخورد چند روز حال و حوصله چیزی ندارم و لب به غذا نمیزنم استقلالی شد و وقتی این تیم بازی دارد کنارم مینشیند و دعا میکند تا برنده شود و من خوشحال شوم.
به تمرین استقلال رفتی و استقبال خوبی از تو به عمل آمد؟
چند روز پیش بود که مسئول کمیته مشوقین باشگاه استقلال به من پیغام داد که هماهنگ میکند تا به تهران بیایم و در محل تمرین استقلال حاضر شوم، روز پنج شنبه پیام داد که فردا (جمعه) تماس میگیرد تا برای روز شنبه هماهنگ کند، این اتفاق افتاد و با هماهنگی او به تهران آمدم تا در کمپ زندهیاد ناصر حجازی حاضر شوم.
برخورد جواد نکونام و بازیکنان استقلال با تو چگونه بود؟
سنگ تمام گذاشتند، برخورد فوقالعادهای داشتند و یک روز خوب و خاطرهانگیز برای من و دخترم ثبت کردند که تا پایان عمرم فراموش نمیکنم، جواد نکونام با من حرف زد و گفت از تو ممنون هستیم و افتخار میکنیم که استقلالی هستی و یک عدد لباس استقلال به من هدیه داد که برایم ارزشمند است.
بازیکنان همه احوالپرسی کردند، سید حسین حسینی وقتی فهمید از کجا آمدهام خوشحال شد و گفت هر وقت دوست داشتی به اینجا بیا، استقلال خانه توست و ما به هوادارانی، چون تو افتخار میکنیم.
تو به آنها چه گفتی؟
از آنها تشکر کردم، اما میخواهم از طریق خبرگزاری ایرنا برای مدیران، مربیان، بازیکنان و هواداران استقلال پیامی داشته باشم.
بگو، چه پیامی؟
دوست دارم استقلال قهرمان لیگ برتر شود، استقلال شناسنامه فوتبال ایران است، استقلال پرافتخارترین تیم ایران در قاره آسیاست، در جهان فوتبال باشگاهی ایران را با استقلال میشناسند، از همه مجموعه استقلال خواهش میکنم با اتحاد، همدلی و تلاش خود پیام آور شادی برای من و همه استقلالیها باشند، آنها بدانند بسیاری از مردم در شرایطی که مشکلات و چالشهای زیادی در زندگیشان وجود دارد دلخوشی جز فوتبال و استقلال ندارند، با تمام توان خود در زمین حاضر شوند و بدانند قلب من و خیلیها مثل من به عشق آنها میتپد.
tags # استقلال سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟